جدول جو
جدول جو

معنی قشون کشیدن - جستجوی لغت در جدول جو

قشون کشیدن
(رَءْیْ اَ تَ)
لشکر کشیدن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَنْوْ)
بیرون کشیدن. بدرآوردن. استخراج:
آنکو ز سنگ خارا آهن برون کشد
نسکی ز کف ّ او نتواند برون کشید.
منجیک.
سر مایه کرد آهن آبگون
کز آن سنگ خارا کشیدش برون.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(دَ)
خون از موضعی خارج کردن، اشک خونین از غم ریختن:
سیاووش لشکر بجیحون کشید
بمژگان همی از جگر خون کشید.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(قُ کَ / کِ)
لشکرکشی
لغت نامه دهخدا